وینل در خانواده ای از مبلغان پنطیکاستی بزرگ شد. او دوران کودکی خود را در تایوان گذراند، توسط خانواده اش موعظه کرد و در ساخت کلیسا کمک کرد. وینل به یاد می آورد: «وقتی کوچک بودیم، ترانه ای می خواندیم، «مامان با خدا صحبت می کند، بابا با خدا صحبت می کند و من هم همینطور». "من و خواهرم در این آهنگ با تغییر نامهای مختلف به "مادر" و "پدر" لذت بردیم. بعدها مقاله ای در مورد بی اخلاقی و گناه رقصیدن در دوران مدرسه نوشت. او در کودکی یک «مسیحی خوب» بود، اما پس از بازگشت از تایوان به ایالات متحده برای ثبت نام در دانشگاه، به روانشناسی علاقه مند شد. «به همین دلیل است. "من یاد گرفتم که عمل کنم و به تدریج احساس کردم که برخی از اعمال به دلیل گناهکاری شخص نیست، بلکه به دلیل مکانیسم روانی است." در آن زمان به فلسفه علاقه مند بود، داستایوفسکی را مطالعه کرد و به سازمان مسیحی دیگر لیبرال تر رفت.
او برای مدت طولانی همچنان خود را فردی مذهبی می دانست و حتی سعی می کرد خدمات حمایتی روانی را به مسیحیان ارائه دهد. او کلیسای کالواری، یک سازمان مسیحی متعلق به کلیسا را برکت داد. اما در آنجا به او گفته شد که چپل فقط زمانی آماده حمایت از این پرونده است که یک مرد آن را رهبری کند. این ضربه ای ویرانگر برای وینل بود - او احساس می کرد که دستورات پدرانه اش در سازمان مسیحی آزاد نیز غالب خواهد شد.پروژه دیگری که به افراد آسیب دیده از سازمان های مذهبی کمک می کند، به اصطلاح مرکز توانبخشی مذهبی است که یک سازمان غیرانتفاعی است که روانشناسان و داوطلبان را استخدام می کند. این مرکز دارای خط تلفن روانشناسی، جامعه آنلاین و گروه پشتیبانی حضوری است. Restoration of Religion پروژه ای از روانشناس و فعال دارل ری است که چندین کتاب در مورد تأثیر دین بر آگاهی و جنسیت نوشته است.
به گفته ری، اکثر افراد مبتلا به "ترومای مذهبی جهانی" حداقل دو تا سه سال طول می کشد تا بهبود یابند. در بیشتر موارد، او با ترس از مرگ و جهنم برای مشتریان خود مواجه است. بیماران بهبودیافته نیز پنج سال دیگر فرصت خواهند داشت تا بر این ترس غلبه کنند. ری توضیح میدهد: «وقتی در کودکی زبان مادری خود را یاد میگیرید، سؤالی نمیپرسید یا به وجود آن زبان شک میکنید. - افرادی هستند که از چهار سالگی شروع به یادگیری مفاهیم جهنم، بهشت و گناه کردند. حتی پس از ترک کلیسا و انکار کامل دین، این افراد هرگز ترس خود را فراموش نمی کنند.
ری مانند بسیاری از روانشناسانی که حرفه خود را وقف "آسیب جامع مذهبی" کردند، در خانواده ای مذهبی بزرگ شد. همه بستگان او در زندگی پاریسی شرکت داشتند و والدینش مبلغ بودند. در بزرگسالی، او در یک گروه کر کلیسا آواز خواند و در یک مدرسه یکشنبه تدریس کرد. ری در تحقیقات خود در زمینه روانشناسی و جامعه شناسی، در مورد اینکه چگونه دین بر آگاهی تأثیر می گذارد و چگونه مردم به بردگی ویرانگر می افتند، آموخته است. سی سال بعد، او خود را فردی مذهبی ندانست، اما به مطالعه دین از نظر روانشناسی، جامعه شناسی و علم ادامه داد.
ری گفت: «مردم در جامعه بدوی، شکارچیان و جمعآوران دوام زیادی نداشتند. - در آن زمان ما یک مکانیسم ایجاد کردیم: گوش دادن بدون قید و شرط به سالمندان. پسر در آن قیافه می دانست که او کشته شده است و او کشته نشده است. میتونی بمیری شیطان همان جانور است. "اگر می گویید شیطان بر شما غلبه خواهد کرد، می توانید کودک را هر طور که می خواهید کنترل کنید."نه فقط سازمان های سکولار که با آسیب جامع مذهبی کار می کنند. در سالهای اخیر، کلیساهایی در ایالات متحده به وجود آمدهاند که ادعا میکنند کلیساهایی وجود دارند که از آزادی آنها دفاع میکنند و قول میدهند از سلامت روان آنها محافظت کنند. روحانیون این کلیساها استدلال می کنند که مشکل در خود دین نیست، بلکه در سازمان های مذهبی سختگیرانه ای است که ایده گناه را به آن القا می کنند. کشیش مایکل وارلوند گفت: "ما می خواهیم کلیسا شفا یابد و دوباره متولد شود. - و بسیاری از کلیساها واقعاً به آن کمک می کنند. اما در برخی موارد، بدتر از بیارزش است، زمان و منابع را مصرف میکند، اما هیچ فروش ندارد.
مایکل در یکی از کلیساهای باپتیست هارلم کار می کند. او در سینما خدمت می کند و بر سخاوت مطلق آنها تاکید می کند. در میان زندانیان تراجنسیتی ها و همجنس گرایان نیز دیده می شوند. در حین خطبه می توانید از تلفن همراه استفاده کنید. کیندرا فریزر، همکار وارلوند، یک زن زندانی است. در بسیاری از کلیساهای دیگر ممکن است او را "گناهکار" خطاب کنند، اما در کلیسای اول باپتیست به واعظان کمک می کند. کلیسا یک بیمارستان روانی رایگان دارد و فریزر نیز در آنجا کار می کند.
مارکوس مکنیلی، یکی از بیماران این کلینیک، گفت که قبلاً به کلیسایی تعلق داشت که کلیساها را از تماشای تلویزیون، تماشای فیلم و استفاده از جواهرات منع میکرد. رهبران معنوی سازمان پیروان خود را به خاطر پیروان اندکشان به تمسخر گرفتند. مک نیلی ناامید شد و تصمیم گرفت کمک بخواهد. فریزر گفت: «بسیاری از مردم به این دلیل که از کمالات دینی رنج می برند، به ما مراجعه می کنند. «به همین دلیل است. ما به شما یاد می دهیم از زندگی لذت ببرید و به رویاهای خود گوش دهید. آنها همیشه نمی دانند چگونه این کار را انجام دهند."
پاپ فریزر و وارلاند و همچنین مارلین وینل از اصطلاح "بیماری جهانی آسیب مذهبی" استفاده می کنند. آنها می گویند اغلب با علائمی که روانشناسان در تعاریف خود تعریف کرده اند به افرادی نزدیک می شوند. وارلوند توضیح داد: "اغلب در جوامع مذهبی، خداوند همجنسگرایان، زنان، زنان، افراد بی نظم و مادران مجرد را محکوم می کند." آنها نمی توانند به خود کمک کنند، اما به آنها گفته شد که میل طبیعی و سبک زندگی آنها چیز بدی است. «به همین دلیل است.
کشیشان گمنام
یک روز در سال 2011، تماسی از خانه پاپ جری دیوید آمد. دوست دختر قدیمی او در خط بود. او گفت که برادرش دچار تصادف شدیدی شده و از کشیش خواست که برایش دعا کند. دی ویت سعی کرد دختر را آرام کند، اما او از دعا کردن خودداری کرد. تلفن را قطع کرد و متوجه شد که دارد گریه می کند. جری چهل و یک ساله است و تمام زندگی خود را در اعماق کمربند کتاب مقدس در دی ریدر، لوئیزیانا گذرانده است. این نام ایالات متحده است و خبر خوب این است که پروتستانتیسم بسیار قدرتمند است. این منطقه محافظهکارترین منطقه در کشور به حساب میآید، همانطور که خود را ملحد اعلام میکنید.
والدین جری زندگی کلیسایی داشتند و پدر و پدربزرگ او کشیش بودند. او در یکی از کلیساهای انجیلی بزرگ شد و در سن هفده سالگی کشیش برای اولین بار او را مأمور موعظه کرد. جری بلافاصله فهمید: این تماس او بود. او دوست داشت جلوی تماشاگران اجرا کند و مردم را امیدوار کند. پس از آن به شهرهای مختلف رفت و با مسئولان خیابان گفت و گو کرد. با این حال، اگرچه او عاشق تعامل و کمک به مردم بود، اما به تدریج ماهیت آموزه هایی را که موعظه می کرد زیر سوال برد. او یک مدیر مسن خیابان را به یاد می آورد که به شدت بیمار شد. «اگر ایمان من شفا ندهد، چگونه ایمان بیاورم؟»
سوالات بیشتری از خود پرسید. اگر قبلاً به پنتاگون نزدیک می شد، می فهمید که خدایی که همیشه به آن اعتقاد داشت با مردم چندان عادلانه نبود. دی ویت نمی دانست که چگونه انسان می تواند گناهکار به دنیا بیاید بدون اینکه کار بدی انجام دهد. با گذشت زمان، او از پنتاگون به یک سازمان لیبرال تر نقل مکان کرد، اما هنوز آرام نشده است. جری شروع به خواندن ادبیات علمی کرد و به تدریج متوجه شد که مذهب به سادگی برای او مناسب نیست. او دیگر نمی خواهد مسیحی باشد. اما می ترسید اعتراف کند: می دانست که همسر و خانواده اش او را درک نمی کنند.
اواخر همان شب، وقتی یکی از دوستان از جری خواست برای برادرش دعا کند، او ناامید شد. به نظرش می رسید که هیچکس در دنیا همین مشکل را ندارد. برای یافتن راه حلی، او شروع به خواندن انجمن های بی خدا کرد و ناگهان با پروژه ای برای کشیشی مواجه شد که ایمان خود را از دست داده بود - یک کلاس روحانی. در سایت می توانید همکارانی را بیابید که چنین شرایطی را تجربه کرده اند. او ده ها دوست پیدا کرد. او بعداً به یک گروه حمایتی دیگر به نام بهبودی پس از مذهبی ری پیوست. او متوجه شد که کشیش ها و کلیساها به صورت گروهی گرد هم آمده اند تا با هم ارتباط برقرار کنند و اگر قبلاً در غرب کشور بوده اند، اکنون جوامع کوچک مرتد در کمربند انجیل ظاهر می شوند. جری دیگر احساس نمی کرد که زندگی اش به پایان رسیده است. او متوجه شد که می تواند به کمک مردم، صحبت با آنها و صحبت در جمع ادامه دهد. حالا آنها فقط رشوه نیستند، آنها ملحد و شکاک هستند.
بنابراین رابطه او با کلیسا آغاز شد. وینل در تحقیقات پزشکی رفتاری عمیقتر شد، عمل خود را کشف کرد و به تدریج شروع به پرداختن به مسائل مربوط به آموزش دینی کرد. او اکنون مرکز مسافرتی رایگان خود را اداره می کند. یک گروه پشتیبانی آنلاین برای افراد مبتلا به "بیماری پیچیده مذهبی" دارد. وینل به مشتریان خود توصیه می کند و با آنها سفر می کند تا عقب نشینی کنند. اخیراً بازنشستگان در سازمان های مذهبی با یکدیگر آشنا شدند، داستان گفتند و با هم تمرین کردند. یکی از ساده ترین شرکت کنندگان این بود که پتو را تکان می داد، تکان می داد و تکرار می کرد: «به دنیا خوش آمدی»، «دوستت داریم».